جدول جو
جدول جو

معنی پنج ماهه - جستجوی لغت در جدول جو

پنج ماهه
(پَ هََ / هَِ)
که پنج ماه از عمر او گذشته است
لغت نامه دهخدا
پنج ماهه
آنکه پنج ماه از عمر او گذشته است
تصویری از پنج ماهه
تصویر پنج ماهه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پنجاهه
تصویر پنجاهه
در مسیحیت، روزۀ مسیحیان که پنجاه روز است و در طول آن غذای حیوانی نمی خورند، برای مثال پس از چندین چله در عهد سی سال / شوم پنجاهه گیرم آشکارا (خاقانی - ۲۵)، در یهودیت، عیدی هفت هفته بعد از عید فطیر (فصح یهود) به مناسبت نزول احکام ده گانه گرفته می شود، در مسیحیت، هفتمین یکشنبه بعد از عید فصح که به یاد نزول روح القدس جشن می گیرند، عید خمسین، بنطیقسطی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پنج گانه
تصویر پنج گانه
پنج تایی، نمازهای واجب
فرهنگ فارسی عمید
(پَ هََ / هَِ)
اعتکاف زاهد ترسایان و آن پنجاه روز باشد. (از فرهنگی خطی). مدت اعتکاف نصاری و آن پنجاه روز باشد چنانکه چلۀ اهل اسلام چهل روز است. (برهان قاطع) :
پس از چندین چله در عرض سی سال
روم پنجاهه گیرم آشکارا.
خاقانی.
از پی پنجاهه در ماهی خوران
بهر عیسی نزل خوان کرد آفتاب.
خاقانی
، ذکران و یادکرد کسی در پایان پنجاه سال
لغت نامه دهخدا
(پَ)
اوقات نماز پنجگانه، نام پرده ای از موسیقی. (غیاث اللغات).
- گوشۀ پنج گاه، گوشه ای در موسیقی.
، خانه پنجم نرد که برای برگرفتن یک مهره از آن پنج خال کعبتین باید. رجوع به شش گاه و یک گاه شود، کنایه از حواس خمسه باشد. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(پَ م رَ)
موضعی در شمال کارده در نواحی شمالی مشهد مقدس
لغت نامه دهخدا
(پَ هََ / هَِ)
سپاهی که پنج فوج داشته باشد و به عربی آن را خمیس گویند. مقدمه، قلب، میمنه، میسره و ساقه، و کوهه بمعنی کوه و حمله و موج بزرگ و سیلاب آمده و همه اینجا مناسب اند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(پَ مَ دَ / دِ)
درخور و لایق پنج تن
لغت نامه دهخدا
(پَ شَ / شِ)
شنگار. شنجار. خس ّالحمار
لغت نامه دهخدا
(پَ خَ / خِ)
قسمی شمعدان فلزین یا بلورین. نوعی جار و چل چراغ با کاسۀ بلورین که پنج شمع خورد
لغت نامه دهخدا
تصویری از پنج باشه
تصویر پنج باشه
شنجار شنگار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنج پایه
تصویر پنج پایه
خرچنگ، برج چهار از دوازده برج فلکی برج سرطان
فرهنگ لغت هوشیار
اوقات نماز پنجگانه، خانه پنجم نرد، حواس خمسه، آوازیست ایرانی و آن در پایان راست پنجگاه خوانده میشود. (پنجگاه) و (سپهر) حالت در آمد (نوا) را دارد و مثل این است که به نوای پنجم فوقانی رفته باشیم. سپس عشاق شنیده میشود و راست پنجگاه تبدیل به نوا میگردد
فرهنگ لغت هوشیار
قسمی شمعدان بلورین یا فلزین نوعی جار و چلچراغ با کاسه بلورین که پنج شمع خورد
فرهنگ لغت هوشیار
سپاهی که پنج فوج داشته باشد و بعربی آنرا خمیس گویند: مقدمه قلب میمنه میسره و ساقه
فرهنگ لغت هوشیار
مدت اعتکاف نصاری و آن پنجاه روز باشد چنانکه چله اهل اسلام چهل روز است خمسین، یاد کرد کسی در پایان پنجاه سال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنج مرده
تصویر پنج مرده
در خور و لایق پنج مرد
فرهنگ لغت هوشیار
((پَ هِ))
مدت اعتکاف نصاری و آن پنجاه روز باشد چنان که چله اهل اسلام چهل روز است، خمسین، یاد کرد کسی در پایان پنجاه سال
فرهنگ فارسی معین